سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گنجی سودمندتر از دانش، نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :18
کل بازدید :143316
تعداد کل یاداشته ها : 49
103/2/7
7:12 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلم رنجه[40]
اگر خدا قبول کند: نویسنده، داستان نویس، معاون دبیرستان، عضو شورای ادبیات داستانی [...] و همیشه دانشجو.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

چند روزی بود که نبض زلزله در قم می زد. آمار لرزش ها به بیش از یکصد مورد رسید. 60 بار لرزش در سه روز، یعنی هر 72 دقیقه یک زلزله‏ی بالاتر از 1.5 ریشتری را شاهد بودیم. یکی از آگاهان می گفت:«در سه روز نخست، قم از لرزش نایستاد، فقط گاهی شدت می گرفت!»

یک مرتبه زلزله نقل زبان همه شد. ترس از مرگ زندگی مردم را تحت الشعاع قرار داد. توهم زلزله با هر صدا یا لرزش، کسانی را از جا می پراند. خنده دار تر از همه هموطنان نازک نارنجی تهرانی بودند. این جماعت که گاهی آدم خیال می کند از دماغ فیل افتاده اند! در قم زلزله آمده بود و تهرانی ها می ترسیدند! مرکز زلزله شهر کهک در استان قم بود و کارشناسانی که در سیما حاضر می شدند از گسل های تهران می گفتند. بیشتر از مردم قم، ترس از زلزله و خرابی و مرگ، خواب تهرانی ها را آشفته کرد.

انگار باید گاهی زمین بلرزد، در و پنجره ها به صدا در بیایند تا به یادمان بیاید که مرگ هم بخشی از سرنوشت بشر است. غافل از اینکه هر جا نفسی می آید، مرگ هم هست، چون هر لحظه ممکن است فرو رود و برنیاید. هر جا زندگی هست، مرگ هم حضور دارد. از چه می ترسیم؟ چه این زلزله باشد و چه نباشد، بنا نیست که ما عمر جاویدان داشته باشیم. کسی نمی تواند از ساعتی بعد هم خبر داشته باشد؟ به قول استاد:«چه کسی می داند که نوبت بعدی با کیست؟»

از زلزله ای که چه باشد و چه نباشد باید این دنیا را رها کنیم و برویم می ترسیم، اما از زلزله ی بزرگی که در راه است نمی ترسیم.

سخن کوتاه می کنم. یک بار دیگر به معنی این کلمات نورانی بیندیشیم. این کلام پروردگار است که به پیامبر پاکش – درود خدا بر او و خاندان مطهرش باد – وحی شده. این کلام پروردگار است که برای من و شما ارسال شده:

بسم الله الرحمن الرحیم * اذا زلزلت الارض زلزالها * و اخرجت الارض اثقالها * و قال الانسان مالها * یومئذ تحدث اخبارها * بانّ ربک اوحى لها * یومئذ یصدر الناس اشتاتاً لیرو اعمالهم * فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره * و من یعمل مثقال ذرة شرا یره.


86/4/3::: 8:33 ص
نظر()
  
  

لبخند بزن رزمنده - لبخند گل قشنگه 

می گویی : آخرش این اکسیژن مرا خفه می کند. در این آشفته حالی هم از نشاط ملاقاتی ها غافل نمی شوی! می گویم: حالا باز می آیید بیرون و باز نه اکسیژن و نه اسپری و نه دارو. من جای دکترها بودم مرخصتان نمی کردم. دکتر می گوید: برای شیمیایی ها کار زیادی نمی توانیم انجام بدهیم. همین که صدمات مهار شود و حال عمومی جانباز رضایت بخش باشد راضی هستیم و در مورد برادرتان وقتی با ورزش خود را سرپا نگه می دارد و از صدمات شکایتی ندارد، تأکیدی به استفاده از دارو و اسپری نداریم.
موبایل ... زنگ می زند و موزیک اکسیژن پخش می شود. می گویی: بفرما! این هم آهنگ اکسیژن، همه تان همه جوره هوای مرا دارید! تخت را دور می زنم و می آیم کنارت تا از همه به تو نزدیک تر باشم. ناگهان نفسم می گیرد. فکر می کنم اگر بروی این همه اندیشه ی به بار ننشسته چه می شود؟ اگر بروی اینها که نقدهایت را به حسودی تعبیر می کنند چه واکنشی نشان می دهند؟ اگر بروی من چه بکنم که هنوز جرعه ای بیش از دریای اندیشه ات ننوشیده ام؟ اگر بروی ...
ماسک اکسیژن را فاصله می دهی و به من اشاره می کنی. سرم را پایین می آورم. آهسته با لبخند می گویی: نترس؛ ما تا انقلاب مهدی زنده ایم.
امیدوارم همیشه با ما باشی!


86/3/23::: 11:45 ص
نظر()
  
  

عشق گاهی مهمل است. کسی را که هوش و حواس درست و حسابی ندارد، می گویند عاشق است.
گاهی عشق ویترین است و در نام گذاری ها مشتری جلب می کند. مثلاً در رمان: عشق سال های جنگ و در وبلاگ : ... .
عشق گاهی ناتوانی از تعریف است. هر چه را نمی توانند معنا کنند به عشق تعبیر می کنند.
گاهی عشق کثیف و یا اینکه تقلب است. مثل عشق های کوچه بازاری.
عشق همیشه مظلوم است و چه پلیدی ها و زشتی ها که با نامش برپا نمی کنند!
اما عشق گاهی حقیقی است و عشق حقیقی را عشق است.

هر چه می گویم عشق را شرح و بیان       چون به عشق آیم خجل گردم از آن
                                                                                            
(مولانا)

 


86/3/22::: 10:46 ص
نظر()
  
  

مدیر پارسی بلاگ در پاسخ به شیدای بی نشون گفته است:« پیاده سازی فنی این سیستم زمان و هزینه زیاد در حد (معادل) چند میلیون تومان نیاز داره که برای ما مقدور نیست. » پیشنهاد شیدای بی نشون انتخاب مدیران محتوایی از روی انتخاب کاربران پارسی بلاگ بوده است. برای آنها که کمی تا قسمتی از موهبت خدادادی خود (عقل) کار می کشند، پاسخ مهندس فخری ممکن است خنده دار باشد. از این حیث که مدیر همه چیز را از دریچه ی برنامه نویسی و مشکلات فنی می بیند. وقتی منتقدین ایرادات محتوایی می گیرند، او و همکارانش از تنوع امکانات حرف می زنند و برای این پیشنهاد هم همین طور. غافل از اینکه اگر این پیشنهاد قابل بررسی باشد، نیازی به اجرای سیستماتیک نیست! همان پیشنهاد امیر عباس برای همایش – که مدت ها پیش ارائه شد – کافی بود. در همایش هم با بحث رودررو تفاهم و همدلی ایجاد می شد و هم می شد این گونه پیشنهادها را طرح کرد. فراموش نکنید که من با پیشنهاد شیدای بی نشون کاری ندارم و پاسخ مدیر برایم موضوعیت دارد!

من شخصاً گاهی به عقل دوستان شک می کنم. عجیب است که یک مسئله ی ساده بارها گفته شده، و هر بار فهمیده نشده! آن وقت می گویند پاسخ را به خودشان داده ایم؟ کدام پاسخ؟ عمومی هم بگویید تا همه بدانند! جز این است که هر بار گفته اید مدیران محتوایی دارید و می خواهید زیادشان کنید و اینکه سایت شخصی است؟ اگر خودتان را به کم عقلی نزده اید، دوباره بروید ببینید که آیا امیر عباس مشکلش منتخبین است، یا این مسئله از نظر او در درجه چندم اهمیت است؟ ببینید که آیا اصلاً تذکر نداده که از اصول و ارزش ها و محتوای دینی پارسی بلاگ دفاع کنید؟ اگر هم مشکل اصلی منتخبین باشد، مدیران محتوایی شما چه کسانی هستند؟ ... در نامحرمانه‏ی وبلاگ امیر عباس نخوانده اید که گفته: «فقدان کارشناسانی که اهل بحث و مناظره باشند و یا عدم توانایی پارسی بلاگ در استفاده از این کارشناسان کاملاً مشهود است. به جز موارد ارزشی و دینی، هر جا نیاز به پاسخ کارشناسی هست، دوستان پارسی بلاگ دچار سکوتی مرگبار می شوند.» وقتی از او پرسیدم منظور شما از عدم توانایی پارسی بلاگ در استفاده از کارشناسان چیست، ایشان سوزنبان و شب نوشت را مثال زد و گفت که اولی در میدان هست و از پتانسیلش استفاده نمی شود و دومی خودش هم کم کاری می کند. والبته کسان دیگری را هم گفت که همه از دوستان مهندس فخری بودند. مثلاً آقای محسن زاده. شما نمی دانید که برادرم امیر عباس به دلیل علاقه ی زیاد به پارسی بلاگ و به خاطر قابلیت هایی که این سایت برای تبدیل شدن به یک مرجع ارزشی دارد، چقدر وقت گذاشته و در این باره تحقیق کرده، و اگر الآن پافشاری می کند به خاطر اشرافش به قضایاست. موارد زیادی هست که باید مطرح کنم، از جمله همین شخصی بودن پارسی بلاگ و ... . نمی خواهم این سخن طولانی شود و در این باره به تدریج خواهم نوشت.


86/2/13::: 5:28 ص
نظر()
  
  

می‏گوید: 25 سال پیش اگر کسی از خاطرات بیست سال گذشته‏اش حرف می‏زد، می‏گفتم وای چقدر این پیر است! نوجوانان گمان می‏کنند فرصت شان بی‏نهایت است، غافل از اینکه تا چشم به هم بزنند به کهن‏سالی می‏رسند. سوت آغاز مسابقه برای همه به صدا درآمده است، ولی اغلب حواسشان نیست.

می‏گوید: پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و اله و سلّم) تکلیف ما را مشخص کرده‏اند: علیکم بالجهاد الاکبر!

الله اکبر، لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله.


86/1/14::: 4:7 ع
نظر()
  
  

خبر از این مهم‏تر که سال جدید شده؟ا! یک سال از عمرمان گذشت! چه می کنیم؟


86/1/3::: 2:0 ع
نظر()
  
  

عنوان این مطلب می‏توانست فروشگاهی برای خارجی ها باشد! ماجرا از این قرار است که به صورت اتفاقی در حوالی خیابان شریعتی تهران وارد یک فروشگاه لباس شدم. فروشگاه بسیار شیک بود. هم فیزیک مغازه، هم چینش لباس‏ها و هم فروشنده‏ها لوکس بودند. مشتری‏ها نیز کم و بیش به همچنین.

ابتدا یک تی‏شرت بچه‏گانه نظرم را جلب کرد که جنس پارچه متوسطی داشت و با قیمت 35000 ریال مناسب می‏نمود. با خود گفتم در مغازه‏های عادی و گران‏فروش ممکن است این تی‏شرت تا 60000 ریال هم قیمت بخورد. کمی که دقت کردم، جاخوردم. متوجه شدم یکی از صفرها را ندیده ام. همان تی شرت بچه گانه ناقابل 350000 ریال (35 هزار تومان) قیمت خورده بود و همچنین بقیه اجناس یک صفر اضافه داشت! کتانی‏های بچه‏گانه که به یقین بیش از 7000 تومان ارزش نداشت، 70 هزار تومان قیمت خورده بود. یک زیر پوش زنانه 40 هزار تومان قیمت داشت و کاپشن کتان معمولی 30 هزار تومانی 180 هزار تومان قیمت داشت. کت‏های تک بدون اتو و احتمالاً با مد جدیدی که من از آن سردرنمی‏آورم (روح حاج دایی ما شاد!) 300-200 هزار تومان قیمت خورده بود! کم‏کم قیمت‏ها برایم عادی شد. با دیدن هر لباس، بهایش را تخمین می‏زدم و بعد یک صفر به آن اضافه می‏کردم، تقریباً به قیمتی می رسیدم که اتیکت‏ها اعلام می‏کردند!

این فروشگاه مثل برخی فروشگاه‏های قم ِ خودمان که رعایت حال مشتری را می‏کنند، هم فروشنده‏ی خانم داشت و هم فروشنده‏ی آقا؛ با این تفاوت که خانم‏ها به آقایان مراجعه می کردند و آقایان به خانم‏ها!

در یک نما آقا پسری شیک و نو پوش در حال سفارش توقعاتش به یکی از فروشندگان بود. معلوم بود که در حال پیدا کردن راهی است که به بهترین شکل پول‏های زحمت کشیده‏ی‏(!) پدر را به لباس هایی برای نمایش در میان اطرافیان تبدیل کند و حتماً چنین شخصی کمد لباسش مملو از لباس های رنگارنگ است! داشتم از فروشگاه بیرون می‏آمدم که خانمی را در حال خرید دیدم. داشت می‏پرسید:«مارکش کجایی است؟» و فروشنده می‏گفت:«ایتالیایی!» اینجا بود که راز فروشگاه و قیمت‏هایش برایم آشکار شد. آدم‏هایی با پول های باد‏آورده و تسلیم در برابر فرهنگ بیگانه. جالب اینجاست که بعداً یکی از بستگان گفت بیشتر این لباس ها در داخل تهیه می شود و خارجی‏ها نیز از قماشی است که در کشور تولید کننده به عنوان پست‏ترین لباس‏ها شناخته می‏شوند. مثل همین کت و شلوارها که سری دوزی است و پارچه‏اش به مراتب از پارچه‏های ایرانی پست‏تر است. فقط مدل و مدش مورد توجه خریداران است، و البته اسم و پز مارک خارجی‏اش! من نتیجه گیری نمی‏کنم، بقیه اش با خودتان، فقط می‏توانم بگویم خوش به حال صاحب فروشگاه!


85/12/28::: 7:0 ع
نظر()
  
  

نکته: با توجه به حذف اجباری نوشته ای که در حمایت از استادم امیر عباس درج شده بود، در اینجا یادداشت وبلاگ دیگرم را جایگزین می کنم.

به طور کلی:
آدم های ساده و
آدم های پیچیده

آدم های ثابت و درجا زننده و
آدم های در حال پیش رفت

آدم های ترسو و گوشه گیر و
آدم های استقبال کننده از فضاها و تجارب گوناگون

هنگام انتقاد:
آدم های سطحی نگر و
آدم های ژرف نگر

آدم های پرمدعا و
آدم های متواضع

آدم‏هایی که تا نکته غیر عادی می بینند فکر می کنند فقط خودشان می‏فهمند و
آدم هایی که فکر می کنند ممکن است مطلبی باشد که آنها نفهمیده باشند.

پ.ن: دسته بندی بالا ناقص است و خیلی خیلی خیلی چیزهای دیگر می توان اضافه کرد.


85/12/24::: 7:0 ع
نظر()
  
  

برای ایجاد تنوع، از این پس در این آدرس می نویسم. نمی دانم شاید هم روزی برگشتم. هنوز خود را وبلاگ نویس نمی دانم و آن قدر کم کاری کردم که ایجاد تحول برایم سخت و محیط کسالت آور شد. این است که گفتم آب و هوا عوض کنم.

اگر چه یکی دو نفر بیشتر نیستند که گاهی سراغی از من بگیرند و بودنم به جایی برنمی خورد که رفتنم اتفاقی به حساب آید. اما ادب وبلاگ نویسی را رعایت می کنم و تغییر آدرس را اطلاع می دهم.

http://ghalamranjeh.blogfa.com

پ.ن: با پوزش از کسانی که از این ارادت رنج می برند، به تأسی از استادم این وبلاگ را به روز می کنم. البته قبلاً هم گفته بودم که شاید روزی برگشتم.


85/11/9::: 1:7 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ آنها که جدیدند نمی شناسند. قدیمی ترها سکوت معنا داری دارند. بله درسته اومدم بگم کم کم داره صداتون درمیاد. همون حرفها را که امیر عباس 1 سال پیش میزد و کتکش می زدید خودتون شروع کردید دارید میگید. بله دیگه. آقای دکتر چیزی نمونده شورشو در بیاره. هنوز هم میگید حساب دکتر احمدی نژاد از مشایی جداست؟


+ سلام لطفا برای سلامتی دکتر احمدی نژاد یک حمد و سه تا قل هو الله قرائت کنید! (این یه جور اعلام برگشت موقت بود).
+ کی روش مربی تیم ملی فوتبال: شیطان همیشه پشت در است !


+ مدتها بود اینطوری تند تایپ نکرده بودم. مچ دستم درد گرفت.


+ یک مطلب وبلاگی از استاد جعفری مقدم رو بطور کامل تو این فید میذارم. از اینجا به بعد همه فید از مطلب وبلاگی آقای جععفری هست: /// شعار مرگ بر مشایی در راه است.///
+ من که از نزدیک با استاد جعفری در ارتباطم میدونم که ایشون از همون دولت نهم از افراد مسئله دار میگفتند و حتی خصوصی نقاط ضعف احمدی نژاد رو هم میگفتن. الان دیگه باید کمی هم انتقادات به دکترو گفت. تا کی انحرافی. اون قدیمی شده. ببینید استاد 11 ماه پیش در مورد مشایی چی گفتند:


+ هو الطیف. هر کس از ولایت عقب بماند یا جلو بزند بازنده است.


+ سلام آخر. تقدیم به همه دوستان. با یاد برادر.


+ به نظر شما بهترین اسم برای دختر و بهترین اسم برای پسر چیه؟


+ فرج الله سلحشور، کارگردان مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر(س)، برترین کارگردان تلویزیون از دید مخاطبین.