این مثل عامیانه از گلستان سعدی(1) گرفته شده و زمانی کاربرد دارد که خوبان زمانه مورد هجوم ناجوانمردانه قرار بگیرند. این مثل زمانی به یادم آمد که دیدم کسی به امیرعباس تاخته و او را آمریکایی و ظالم (؟!) خوانده است. حضرت علی – علیه السلام - در نهج البلاغه (حکمت 102) میفرمایند:«روزگاری بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز خبرچین را و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل. در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت و پیوند با خویشان منتگذاری و عبادت نوعی برتری طلبی بر مردم است. در آن زمان، حکومت با مشورت زنان و فرماندهی خردسالان و تدبیر خواجگان اداره میگردد.» راستی این چه زمانهای است که چون امیر عباس را امریکایی میخوانند و این چه مروتی است که او را ظالم میدانند و این چه جوانمردی است که در برابر این ددمنشی سکوت میکنند؟ مهم نیست امیر عباس کیست؛ مهم نیست از چند سالگی در بسیج بوده، با دشمن جنگیده و اکنون نیز زخم و درد دفاع مقدس را با خود دارد ؛ مهم نیست که در چه سنگرهایی خدمت کرده و اکنون چه میکند و مهم نیست که از دنیا چیزی نمیخواهد و خواب و راحت را بر خود حرام کرده تا به آرمانهایش بپردازد ؛ بلکه مهم این است که او مشفقانه و دوستانه انتقاد کرده و پاسخ نشنیده و اکنون کسی که سخن به گزاف گفته، از تواضع و شکسته نفسی او سوء استفاده کرده است، نه اینکه پاسخی بر انتقاداتش داشته باشد. آیا پاداش انتقاد فحاشی است؟ بیش از جفایی که بر امیر عباس رفته، برای آن مردمی نگرانم که یک هتاک و فحاش میخواهد دین و احکام دین را به ایشان بیاموزد!
دیر زمانی بود که دوستان به امیر عباس میگفتند: اینها را با انتقاداتت بزرگ نکن، اینها بچهتر از این حرفها هستند و اینها سخن مخالف را - به حق هم که باشد برنمیتابند - اما او میگفت: تا وقتی میگویند که از انتقاد استقبال میکنیم، نمیتوانم سوء ظن داشته باشم و نظرم را مشفقانه بیان خواهم کرد، زمانی هم که مطمئن شد سکوت طرف مقابل از بیاعتنایی و خودبزرگبینی است، کناره گرفت. حالا که با فروتنی و شکسته نفسی خاصی موردی را تذکر میدهد، مورد حملات ناجوانمردانه قرار میگیرد. عجیب است؛ عجیب است! این همه توهین و فحاشی و تاخت و تاز به تواضع یک مرد واقعاً عجیب است!
و یا شاید هم عجیب نیست؟! وقتی رفتار بزرگان قومی نسنجیده باشد، معلوم است که بچههای آن قوم فحاشی میکنند. وقتی بزرگتر ِ بچهای بگوید که تا کنون به انتقادات دوستانهات لبخند تمسخر میزدم، باید منتظر ماند تا آن بچه بیادبی را از حد بگذراند و اینها زمانی کاملاً با هم جور درمیآید که آن بزرگتر، از شیطنت کودک، سکوت رضایت آمیزی داشته باشد. و باز شاید هم عجیب نیست که وقتی پاسخی برای انتقاداتت نداشته باشند، چشمانشان را به روی حق ببندند و به جای حرف حساب، اصل موضوع را رها کنند و به ترور شخصیت روی آورند.
از امیر عباس پرسیدم:«فرد بدذاتی که فحاشی کرده گفته با شما ملاقاتی کوتاه داشته، مگر شما همواره از معرفی خود ابا نداشتید؟» پاسخ گفت:«گول چهرهاش را خوردم که به ظاهر مهربان و دوست داشتنی بود.» ای اف بر ذات پلیدی که پشت چهرهای مؤقر مخفی شده باشد! ای ننگ بر زشتیای که پشت نامی نیکو کمین کرده باشد! در عجبم که امیر عباس، هم از معاندین توهین و ناسزا میشنود و هم از کسانی که رخت خودی را بر تن کردهاند و در این هماهنگی رازی نهفته است! لباس دوست به قامت ناساز کسی که با دشمن همزبان شده، زیاده است و اگر نیست شایسته است که هر چه زودتر توبه کنند و از امیر عباس عذر بخواهند و همین امروز درصدد باشند که فردا دیر است!
ابوالعلاء معرّی شعری به عربی دارد که ترجمهی چند بیتش چنین است:«در روزگاری که مادِر (شخصی به غایت بخیل) حاتم طائی را نسبت بخل بدهد و باقِل (شخصی معروف به حماقت) قسّ بن ساعده (از عقلای زمان خویش) را احمق بخواند؛ سُها به خورشید بگوید که تو تاریک هستی و سیاهی شب به صبح بگوید رنگت تیره است و زمین از سفاهت به آسمان فخر بفروشد؛ اگر دستم قطع شود، کتفم تأسف نخواهد خورد و اگر بازویم از بین برود، انگشتانم نخواهند گریست! پس ای مرگ مرا زیارت کن، به درستی که زندگی تیره و تار است و ای جان در بیرون رفتن از بدن تلاش کن که روزگارت مسخره است.» (2)
در پایان، یادآوری میکنم که در ماه محرم قرار داریم. محرّمی که روز دهمش، حسین بن علی – علیهما السلام – در حالیکه دقایقی تا عروج فاصله داشت، فریاد برآورد:«اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید»!
پینوشتها: 1- این مثل عامیانه اگر چه از گلستان سعدی گرفته شده، ولی در کلمات و کاربرد، اندکی با اصلش تفاوت دارد. در گلستان سعدی این گونه میخوانیم:«سگ را گشادهاند و سنگ را بسته».
2- اصل شعر چنین است:
فلمّا رأیت الجهل فی النّاس فاشیاً تجاهلتُ حتی ظُنّ انّی جاهل
اذا وصف الطائی بالبخل مادِر و عیّر قسّا بالحماقة باقِل
و قال السّها للشمس انت خفیّه و قال الدجی للصبح لونک حائل
و طاولت الارض السماء سفاهة و فاخرت الشهب الحصی و الخباذل
اذا بان عضدی ما تأسف منکبی اذا فات زندی ما بکته الانامل
فیا موت زُر ان الحیاة ذمیمه و یا نفس جذّی انّ دهرک هاذل
3- این مطلب امیر عباس هم اگر چه مربوط به قبل است، اما چه زود برای خودش در برابر شخص بیادب مصداق پیدا کرد. (ببینید)