سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با اظهار دوستی، دوستی استوار می شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :1
کل بازدید :145295
تعداد کل یاداشته ها : 49
103/9/2
11:30 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلم رنجه[40]
اگر خدا قبول کند: نویسنده، داستان نویس، معاون دبیرستان، عضو شورای ادبیات داستانی [...] و همیشه دانشجو.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

به صورت ساده می‌توان گفت که دو یا چند طرف که منافع و اهداف مشترکی دارند به صورت قراردادی بر اشتراکات تمرکز می‌کنند تا با استفاده از ظرفیت‌های هم، زودتر و مطمئن‌تر به اهداف مشترک دست پیدا کنند.

پس نخستین گام ِ رسیدن به وحدت، هم‌گرایی است. یعنی هر کدام از طرفین تلاش می‌کنند از سلایق غیر ضروری که مورد تأیید طرف مقابل نیست، صرف نظر کنند.

بدون به رسمیت شناختن هم‌گرایی، هیچ وحدتی محقق نخواهد شد! با این حساب یک فرد یا یک نهاد اجتماعی به عنوان یکی از طرفین وحدت و یا به عنوان محور وحدت، نمی‌تواند سلایق دیگر طرف‌ها را نادیده بگیرد و همچنین نمی‌تواند برایشان احترام قائل نباشد.

می‌توان نتیجه گرفت که اگر یکی از طرفین، بی‌حرمتی دید و مطمئن شد که سلایقش به حساب نمی‌آید و مورد تمسخر قرار می‌گیرد، طبیعی است که از جریان خارج شود و دلایل خروجش را شرح دهد. در این صورت نمی‌توان به او وحدت شکن گفت، بلکه به طرفی که گمان کرده جایگاهش آن قدر رفیع است که وقتی جلو بیفتد، همه موظف اند دنباله روی کنند، گفت: تمسخر و نادیده گرفتن دیگران با راه و رسم وحدت طلبی، اختلاف 180 درجه‌ای دارد و کسی حق ندارد طرفی را که بر مبنای اصول اولیه‌ی این مطلوب، حضور خود را همراه با ضرر می‌بیند، وحدت شکن بخواند و مدعی وحدت طلبی، باید به رفتارهای غرورآمیز خود بازگردد و یاد بگیرد که وحدت چیست و حقوق طرفین کدام است.

می‌توان اضافه کرد که بچه‌ها به دلیل کوچک بودن میدان دید و عدم رشد عقلی، همه چیز را بر مبنای امیال آنی خود می‌خواهند و از این رو فرد یا نهادی که بدون منطق اجتماعی، خود را یکه تاز و جلودار بداند، رفتارش بچه گانه تعبیر خواهد شد.

کلمات کلیدی: ممکن است شما با مطالعه‌ی این بحث به یاد حاشیه‌های اخیر وبلاگ نویسی، وبلاگ نویسان ارزشی، مدعیان وحدت و بچه بازی‌های این عرصه بیفتید!

پی نوشت: مثالی که در میانه‏ی یادداشت بود، به این دلیل که بحث را از مسیر اصلی منحرف می‏کرد حذف شد.


86/11/1::: 7:23 ص
نظر()
  
  

این مثل عامیانه از گلستان سعدی(1) گرفته شده و زمانی کاربرد دارد که خوبان زمانه مورد هجوم ناجوان‏مردانه قرار بگیرند. این مثل زمانی به یادم آمد که دیدم کسی به امیرعباس تاخته و او را آمریکایی و ظالم (؟!) خوانده است. حضرت علی – علیه السلام - در نهج البلاغه (حکمت 102) می‏فرمایند:«روزگاری بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز خبر‏چین را و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل. در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت و پیوند با خویشان منت‏گذاری و عبادت نوعی برتری طلبی بر مردم است. در آن زمان، حکومت با مشورت زنان و فرمان‏دهی خردسالان و تدبیر خواجگان اداره می‏گردد.» راستی این چه زمانه‏ای است که چون امیر عباس را امریکایی می‏خوانند و این چه مروتی است که او را ظالم می‏دانند و این چه جوان‏مردی است که در برابر این ددمنشی سکوت می‏کنند؟ مهم نیست امیر عباس کیست؛ مهم نیست از چند سالگی در بسیج بوده، با دشمن جنگیده و اکنون نیز زخم و درد دفاع مقدس را با خود دارد ؛ مهم نیست که در چه سنگرهایی خدمت کرده و اکنون چه می‏کند و مهم نیست که از دنیا چیزی نمی‏خواهد و خواب و راحت را بر خود حرام کرده تا به آرمان‏هایش بپردازد ؛ بلکه مهم این است که او مشفقانه و دوستانه انتقاد کرده و پاسخ نشنیده و اکنون کسی که سخن به گزاف گفته، از تواضع و شکسته نفسی او سوء استفاده کرده است، نه اینکه پاسخی بر انتقاداتش داشته باشد. آیا پاداش انتقاد فحاشی است؟ بیش از جفایی که بر امیر عباس رفته، برای آن مردمی نگرانم که یک هتاک و فحاش می‏خواهد دین و احکام دین را به ایشان بیاموزد!

دیر زمانی بود که دوستان به امیر عباس می‏گفتند: اینها را با انتقاداتت بزرگ نکن، اینها بچه‏تر از این حرف‏ها هستند و اینها سخن مخالف را - به حق هم که باشد برنمی‏تابند - اما او می‏گفت: تا وقتی می‏گویند که از انتقاد استقبال می‏کنیم، نمی‏توانم سوء ظن داشته باشم و نظرم را مشفقانه بیان خواهم کرد، زمانی هم که مطمئن شد سکوت طرف مقابل از بی‏اعتنایی و خودبزرگ‏بینی است، کناره گرفت. حالا که با فروتنی و شکسته نفسی خاصی موردی را تذکر می‏دهد، مورد حملات ناجوان‏مردانه قرار میگیرد. عجیب است؛ عجیب است! این همه توهین و فحاشی و تاخت و تاز به تواضع یک مرد واقعاً عجیب است!

و یا شاید هم عجیب نیست؟! وقتی رفتار بزرگان قومی نسنجیده باشد، معلوم است که بچه‏های آن قوم فحاشی می‏کنند. وقتی بزرگ‏تر  ِ بچه‏ای بگوید که تا کنون به انتقادات دوستانه‏ات لبخند تمسخر می‏زدم، باید منتظر ماند تا آن بچه بی‏ادبی را از حد بگذراند و اینها زمانی کاملاً با هم جور درمی‏آید که آن بزرگ‏تر، از شیطنت کودک، سکوت رضایت آمیزی داشته باشد. و باز شاید هم عجیب نیست که وقتی پاسخی برای انتقاداتت نداشته باشند، چشمانشان را به روی حق ببندند و به جای حرف حساب، اصل موضوع را رها کنند و به ترور شخصیت روی آورند.

از امیر عباس پرسیدم:«فرد بدذاتی که فحاشی کرده گفته با شما ملاقاتی کوتاه داشته، مگر شما همواره از معرفی خود ابا نداشتید؟» پاسخ گفت:«گول چهره‏اش را خوردم که به ظاهر مهربان و دوست داشتنی بود.» ای اف بر ذات پلیدی که پشت چهره‏ای مؤقر مخفی شده باشد! ای ننگ بر زشتی‏ای که پشت نامی نیکو کمین کرده باشد! در عجبم که امیر عباس، هم از معاندین توهین و ناسزا می‏شنود و هم از کسانی که رخت خودی را بر تن کرده‏اند و در این هماهنگی رازی نهفته است! لباس دوست به قامت ناساز کسی که با دشمن هم‏زبان شده، زیاده است و اگر نیست شایسته است که هر چه زودتر توبه کنند و از امیر عباس عذر بخواهند و همین امروز درصدد باشند که فردا دیر است!

ابوالعلاء معرّی شعری به عربی دارد که ترجمه‏ی چند بیتش چنین است:«در روزگاری که مادِر (شخصی به غایت بخیل) حاتم طائی را نسبت بخل بدهد و باقِل (شخصی معروف به حماقت) قسّ بن ساعده (از عقلای زمان خویش) را احمق بخواند؛ سُها به خورشید بگوید که تو تاریک هستی و سیاهی شب به صبح بگوید رنگت تیره است و زمین از سفاهت به آسمان فخر بفروشد؛ اگر دستم قطع شود، کتفم تأسف نخواهد خورد و اگر بازویم از بین برود، انگشتانم نخواهند گریست! پس ای مرگ مرا زیارت کن، به درستی که زندگی تیره و تار است و ای جان در بیرون رفتن از بدن تلاش کن که روزگارت مسخره است.» (2)

در پایان، یادآوری می‏کنم که در ماه محرم قرار داریم. محرّمی که روز دهمش، حسین بن علی – علیهما السلام – در حالی‏که دقایقی تا عروج فاصله داشت، فریاد برآورد:«اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید»!

پی‏نوشت‏ها: 1- این مثل عامیانه اگر چه از گلستان سعدی گرفته شده، ولی در کلمات و کاربرد، اندکی با اصلش تفاوت دارد. در گلستان سعدی این گونه می‏خوانیم:«سگ را گشاده‏اند و سنگ را بسته».

2- اصل شعر چنین است:

فلمّا رأیت الجهل فی النّاس فاشیاً     تجاهلتُ حتی ظُنّ انّی جاهل

اذا وصف الطائی بالبخل مادِر             و عیّر قسّا بالحماقة باقِل

و قال السّها للشمس انت خفیّه        و قال الدجی للصبح لونک حائل

و طاولت الارض السماء سفاهة         و فاخرت الشهب الحصی و الخباذل

اذا بان عضدی ما تأسف منکبی         اذا فات زندی ما بکته الانامل

فیا موت زُر ان الحیاة ذمیمه               و یا نفس جذّی انّ دهرک هاذل

3- این مطلب امیر عباس هم اگر چه مربوط به قبل است، اما چه زود برای خودش در برابر شخص بی‏ادب مصداق پیدا کرد. (ببینید)


86/10/23::: 8:6 ص
نظر()
  
  

الا ای برف!
چه می‏باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!
...
این شعر از من نیست. شاعر - که اکنون یک نوجوان 38 ساله است - آن را در کودکی سروده است.
ضمن اینکه این شعر ادامه دارد و چند سطر بعد شاعر می گوید: «غلط کردم. ببار ای برف...» الی آخر.

این هم چند عکس از محمد امین [لینک] که ساعت هفت و نیم امروز صبح در قم گرفته شده. دوربین موبایل و دست‏های یخ‏کرده و  ... اما گفتم شاید خالی از لطف نباشد.
صلوات برای سلامتی همه ی کودکان ایران عزیز فراموش نشود!

محمد امین 86/10/12


86/10/12::: 8:21 ص
نظر()
  
  

پیش درآمد: به قول یکی از بستگان مطالعه‏ی دقیق وضعیت کنونی کشور مسلمان همسایه (پاکستان) کافی است تا هر دانشجوی علوم سیاسی در زمینه‏ی بین الملل و به‏ویژه خاور میانه متبحّر شود.

تورور امریکایی بی نظیر بوتو 

القاعده مسئولیت ترور بی نظیر بوتو را بر عهده گرفت: شبکه‏ی بین‌المللی تروریستی القاعده، مسئولیت ترور بی نظیر بوتو، سیاستمدار اپوزیسیون در پاکستان را بر عهده گرفت. این خبر را شبکه‌‌ی تلویزیونی Ary  در پاکستان با استناد به گزارش Asia Times Online منتشر کرد. این خبر در پایگاه اینترنتی روزنامه به نقل از یکی از سخن‏گویان القاعده اعلام شده است. اداره‌ی مسئول امنیت کشوری و پلیس فدرال آمریکا FBI نیز از دست داشتن القاعده در این ترور خبر می‌دهند. در گزارشی که FBI منتشر کرده، آمده است که ایمن الظواهری، مرد شماره‌ی دوی سازمان القاعده، مسئول طراحی سو قصد به جان بوتو بوده است. اما بلافاصله مقامات آمریکایی ترجیح دادند تا اتهام را از القاعده بردارند و ماجرا را ابهام آمیز سازند و به جنگ داخلی در پاکستان دامن بزنند.

انگشت اتهام تحلیلگران به سوی امریکا: برخی تحلیلگران، آمریکا و طرفداران کاخ سفید را به ترور بوتو متّهم می کنند. از نظر آنان آمریکا با ترور بوتو خواست پاکستان را به هرج و مرج و درگیری‏های داخلی بکشاند تا بر شکست‏های نظامی خود در جنگ صوری با طالبان و القاعده سرپوش گذارد.  این تحلیلگران معتقدند آمریکا با ترور بوتو، افزون بر ایجاد آشوب در این کشور تلاش کرد تا احساس ضد آمریکایی نسل‏های قدیم و جدید را در قبال سیاست‏های آمریکا بهبود بخشد.  از سوی دیگر، آمریکا ثابت کرده در مواردی که حمله‏ی نظامی دستاوردی نداشته باشد، به ایجاد نابسامانی و جنگ داخلی در کشورها متوسّل می‏شود.

امریکا همچنان متهم اصلی: از خصوصیات دولت‏های غربی به‏ویژه امریکا این است که که در اقدامی که خودشان همه کاره هستند، چنان قیافه‏ی بی‏طرفی می‏گیرند که ممکن است خیلی‏ها باورشان بشود که ایشان تقصیری ندارند. حتی گاهی در نقش تحلیلگر و یا حتی مددکار و منجی پا پیش می‏گذارند. این بار هم امریکا پس از دست زدن به این اقدام کثیف، در مورد نحوه‏ی انتخابات مثل بی‏طرف‏ها حرف می‏زند. امریکا دوست دارد بحران در یک کشور اسلامی ادامه یابد و حتی تعویق انتخابات را خواستار است. در حالی که مشرف به دلیل عدم حمایت امریکا پس از ترور شدن بوتو، اعلام کرده انتخابات در تاریخ مقرر برگزار می‏شود و حزب مردم و نواز شریف هم اعلام کرده‏اند که شرکت می‏کنند. اما امریکا بنا به گزارش خبرگزاری فارس در یک اظهار نظر خنده دار می‏گوید:« اگر این انتخابات به تعویق(!) افتد، پاکستان باید تاریخی جدید برای برگزاری رأی‌گیری عمومی تعیین کند» و بدین سان تعویق انتخابات را دامن می‏زند و همچنین پاکستان را به برگزاری انتخابات آزاد(؟) فرا می‏خوانَد. وقتی امریکا دم از آزادی می‏زند، به سختی می‏توان از خندیدن جلوگیری کرد! هنوز وجدان بیدار ملت‏ها امریکا را متهم اصلی در این ترور و سود برَنده‏ی اصلی از آن می‏داند.

القاعده و تلاش برای انحراف افکار عمومی: القاعده با تهدید قلابی و تاکتیکی رژیم صهیونیستی و اعلام تصمیم به آزادی(؟) فلسطین قصد دارد افکار عمومی را از ترور بوتو منحرف کند و خدمتش به امریکا را کامل کند. جدای از خنده داری این تهدید و ضمن تأکید بر اینکه رژیم صهیونیستی و القاعده هر دو نوکر امریکا هستند، به نظر می‏رسد امریکا قصد دارد در صحنه‏ی جهانی ترکیب مهره‏هایش را دگرگون کند و از همین رو در چند سال آینده شاهد تحولات مهمی در ساختار القاعده و رژیم صهیونیستی خواهیم بود که لازم است جداگانه به آن پرداخته شود.

همسر و فرزند بوتو جانشین وی شدند: مسئولان حزب مردم پاکستان دیروز پس از نشستی برای قرائت وصیت‏نامه‏ی بی نظیر بوتو رئیس مقتول حزب مردم این کشور، در کنفرانسی خبری اعلام کردند بوتو در این وصیت‏نامه آصف زرداری همسرش را به عنوان جانشین خود در صورت مرگش معرفی کرده است، اما پس از قرائت وصیت‏نامه، آصف زرداری اعلام کرد که این رهبری را به پسرش بلاول تفویض می کند و به این شکل بلاول به عنوان رئیس حزب مردم تعیین گردید.

انتقام با دموکراسی: بیلاوال زرداری، پسر بی نظیر بوتو و رهبر جدید حزب مردم پاکستان دیروز یکشنبه متعهد شد از دموکراسی برای انتقام ترور مادرش استفاده کند. بیلاوال نوزده ساله گفت:«مادرم همیشه می گفت دموکراسی بهترین راه انتقام است». در اینکه آرامش باید بر پاکستان حاکم شود شکی نیست، اما این شعار قشنگ نمی‏تواند جایگزین عدالت شود و نمی‏نواند ضامنت تأمین امنیت باشد. مثل این است که به تروریست‏ها گفته شود:«شما تا می‏توانید ترور کنید ما هم با دموکراسی پدرتان را درمی‏آوریم!» بلاول (فرزند بوتو) که گویا خود به این مهم پی برده است در اظهار نظر دیگری خواستار تحقیقات بین المللی در مورد ترور بوتو شد. همسر بوتو نیز اعلام کرد که اجازه تجزیه پاکستان را نمی‏دهیم و انتخابات باید به موقع برگزار شود.

دکتر احمدی نژاد پاکستان را به یکپارچگی فراخواند: رئیس‌جمهور با ابراز تأسف عمیق از درگذشت خانم بی‌نظیر بوتو و محکوم کردن این اقدام جنایتکارانه، ایشان را از چهره‌های مهم و اثرگذار سیاسی و مورد حمایت بخش‌های مهمی از مردم پاکستان دانست. رئیس‌ قوه مجریه با تأکید بر اینکه هدف اقدامات تروریستی و همچنین درگیری‌های ماه‌های اخیر در پاکستان بسیار فراتر از رقابت‌های حزبی و انتخاباتی است تصریح کرد: روشن است که امروز دست‌های پیدا و پنهان دشمن؛ اساس استقلال، یکپارچگی و عزت کشور بزرگ و مهم پاکستان را هدف گرفته است کشوری که با خیزش عمومی و براساس اهداف اسلامی و همراه با فداکاری ملتی شجاع برپا شده است. رئیس‌جمهور با اشاره به بیداری - ایمان راسخ - حساسیت بالا و عکس‌العمل‌های افتخارآفرین ملت پاکستان در مهم‌ترین امور اسلامی و جهانی گفت: این روزها سرزمین پاکستان دوران حساس و سرنوشت‌سازی را سپری می‌کند و آینده روشن و درخشان این خطه از سرزمین اسلامی به عملکرد امروز گروه‌ها و احزاب، بزرگان و مؤثران این کشور بستگی تام و تمام دارد. وی اظهار امیدواری کرد مردم عزیز پاکستان با هوشمندی تاریخی خود و با درایت از توسعه دامنه درگیری‌ها و برادرکشی، جلوگیری کنند و بزرگان این کشور با گفت‌وگو و تفاهم در برقراری آرامش و حفظ یکپارچگی و عزت پاکستان کوشا باشند.

متکی تسلیت گفت : منوچهر متکی طی پیامی به خانواده مرحومه بی نظیر بوتو مراتب تاسف و تاثر عمیق دولت و ملت ایران را از حادثه ترور و کشته شدن وی به خانواده ایشان ابراز داشت. وزیر امور خارجه کشورمان با اعلام این که این اقدام جنایتکارانه با هر هدف و نیتی و از سوی هر دسته و گروهی صورت پذیرفته باشد، از سوی دولت و ملت ایران شدیداً محکوم است، مراتب تسلیت و همدردی خویش را به خانواده آن مرحومه ابراز داشت و با آنان همدردی نمود. متکی از خداوند متعال صبر و شکیبایی برای کلیه بازماندگان ایشان و خانواده کشته شدگان این حادثه آرزو نمود. وی اینگونه اقدامات غیر انسانی و جنایتکارانه را به دشمنانِ «ملت پاکستان و سایر ملل منطقه» نسبت داد و ابراز نمود که دولت پاکستان مساعی خویش را جهت بازگرداندن آرامش و ثبات به پاکستان و شناسایی و مجازات مسببین این حادثه معمول نمایند.

پخش تصاویر ترور کنندگان بوتو : تلویزیون پاکستان دیروز (یکشنبه) تصاویر نامشخصی را پخش کرد که در آن دو مرد که به بی‌نظیر بوتو حمله کردند، نشان داده شدند. در یکی از این عکس‌ها دو مرد که در میان جمعیت در بیرون از این گردهم‌آیی ایستاده بودند، نشان داده شدند. یکی از این افراد مردی جوان است که عینک دودی به چشم و یک پیراهن سفید رنگ و یک کت مشکی بر تن دارد. در کنار این مرد، یک نفر باشالی سفید رنگ بر روی سرش دیده می‌شود. به گفته‌ تلویزیون پاکستان، این دو مرد عامل حمله بوده‌اند.

فیلم زندگی و ترور بی‏نظیر بوتو: در قسمت پایین وبلاگ می‏توانید این دو فیلم را مشاهده نمایید. (زمان نمایش فیلم‏ها به پایان رسیده).
* تکمیلی - امریکا بر اتهام خود تأکید کرد: آمریکا از طریق سخن‌گوی کاخ سفید اعلام کرد: تحقیق از سوی سازمان ملل درباره‌ی مرگ بوتو هیچ ضرورتی ندارد. دانا پرینو سخن‌گوی کاخ سفید پنجشنبه(13/10/86) گفت: انجام تحقیق درباره‌ی ترور نخست‌وزیر پیشین پاکستان از سوی سازمان ملل، هیچ‌گونه ضرورتی ندارد، چرا که اکیپ تحقیقاتی انگلیسی (اسکاتلندیارد) در حال تحقیق در این باره است. [لینک]

 لینک مرتبط: + نامحرمانه
برف در قم و عکس‏های محمد امین را ببینید: + ببار ای برف


86/10/10::: 7:56 ص
نظر()
  
  

بی نظیر بوتو رهبرفقید  حزب مردم پاکستان 

بینظیربوتو رهبر حزب مردم(خلق) پاکستان و نخست وزیر سابق این کشور که بعداز ظهر دیروز (پنج شنبه 6 دی) درعملیاتی تروریستی کشته شد در 21 ژوئن 1953 در خانواده‌ای سیاستمدار درکراچی به دنیا آمد.
بوتو مدرک کارشناسی مطالعات سیاسی را درسال 1973 از دانشگاه هاروارد امریکا دریافت کرد. فلسفه، اقتصاد و سیاست را در آکسفورد خواند و در اواسط 1977 به پاکستان بازگشت. درهمان ایام مخالفان ذوالفقارعلیبوتو (پدر بی نظیربوتو ) که معتقد بودند علی بوتو درانتخابات دست برده است، او را پس از شش سال از قدرت خلع کردند. سپس نیروهای نظامی به رهبری ضیاءالحق قدرت را در دست گرفتند و ذوالفقارعلیبوتو را به اتهام قتل یکی از همقطارانش در حزب خلق پاکستان، در آوریل 1979 اعدام کردند.
نیروهای نظامی از سال 1977 تا 1984 چندین بار بینظیربوتو را دستگیر کردند. بوتو پس از آزادی از آخرین بازداشت، به اجبار رهسپار انگلستان شد.
بینظیربوتو  با آرام شدن فضای کشوردر دسامبر1986 به پاکستان بازگشت و استقبال گسترده‌ای از وی شد. دوسال بعد ژنرال ضیاءالحق در انفجار هواپیمایش کشته شد و بوتو سرانجام در اول دسامبر 1988، در سی و پنج سالگی به عنوان جوان‌ترین نخست وزیر پاکستان انتخاب شد و اهدافش را برگرداندن قوانین مدنی به پاکستان و برکناری قاتلین پدرش اعلام کرد. غلام‌اسحاق‌خان رئیس جمهور وقت در 1990 او را کنار گذاشت، اما بی‌نظیربوتو با استفاده از تبلیغات ضداختلاس توانست درسال 1993 دوباره نخست وزیر شود .
فاروق لغاری رئیس جمهور وقت پاکستان درپنجم نوامبر 1996، بوتو را برکنار و مجمع ملی را منحل کرد، این بار آصفعلیزارداری وزیر دارایی و همسر بینظیربوتو به دریافت رشوه و تطمیع در امضای قراردادهای دولتی و همچنین آدم ربایی متهم شده بود. بی نظیربوتو درانتخابات 1997 نیز شرکت کرد، اما برخلاف دو انتخابات قبلی بشدت شکست خورد. در سپتامبر همان سال دولت نوازشریف چهارحساب بانکی متعلق به خانواده بوتو را که تقریباً به 50 میلیون دلار آمریکا می رسید، مسدود کرد.
در ادامه‏ی تحولات سیاسی پاکستان، پرویز مشرف در اکتبر 1999 قدرت را طی یک کودتای نظامی و با برکناری نواز شریف در دست گرفت. بوتو نیز بار دیگر به اجبار کشور را ترک کرد و مدت هشت سال در انگلیس و امارات با شدت و ضعف به فعالیت‌های سیاسی مشغول شد.
بینظیربوتو 26 مهر ماه امسال ودرپی برخی فعل وانفعالات سیاسی در پاکستان پس از 8 سال تبعید ، به کراچی بازگشت و در همان ابتدای ورود به کراچی، از پرویز مشرف نخست وزیر پاکستان انتقاد و اعلام کرد:«مشرف همزمان نمی تواند پست‌های سیاسی و نظامی داشته باشد، زیرا این روش با قانون اساسی و اصول دمکراتیک مغایر است.»
تحولات پرشتاب پاکستان با کناره‌گیری مشرف از پست نظامی ادامه یافت و بینظیربوتو به عنوان یکی از مدعیان اصلی نخست وزیری با سفر به شهرهای مختلف، به زمینه سازی برای پیروزی حزب مردم(خلق) در انتخابات آتی پاکستان اقدام کرد. این انتخابات بر اساس برنامه‌ی اعلام شده قرار بود در هشتم ژانویه (یازده روز دیگر) برگزار شود.
بینظیربوتو سرانجام ساعت شش وشانزده دقیقه‌ی دیروز به وقت پاکستان در اجتماع انتخاباتی طرف‌دارانش در راولپندی، در اقدامی تروریستی جان باخت. فردی در لباس پلیس پاکستان ابتدا به سوی بوتو چند گلوله شلیک کرد که یکی از تیرها به گردن بوتو اصابت کرد. تروریست سپس با عملیات انتحاری کمربند انفجاری خود را منفجر کرد. کشور پاکستان آبستن حوادث بعدی است و باید منتظر ماند و دید که مشرف برای سرکوب تظاهرات مردمی چه برنامه‌ای را اجرا خواهد کرد؟!

تکمیلی: در صحبتی که با یکی از بستگان داشتم نکات جالبی عنوان شد:
      1-      وقتی القاعده مسئولیت ترور را می‌پذیرد به این معنی است که امریکا این مسئولیت را پذیرفته است، چون اکنون دیگر امریکایی بودن القاعده یک راز محسوب نمی‌شود.
      2-      بوتو چوب اعتماد به امریکا را خورد. او پشت پرده با امریکا زد و بند داشت و به او اطمینان داده شده بود که به قدرت می‌رسد. بوتو میدانست که درصدد ترورش هستند و می‌دانست که دولت مشرف جلو ترور او را نخواهد گرفت و حتی مشرف به خونش تشنه است و تنها تضمین امریکا بود که او را چنین بی‌محابا به میان جمع می‌کشانید.
      3-     
امریکا باید از میان مشرف(خشن در برابر ملت و مطیع محض در برابر امریکا) و بوتو(مهربان با ملت و اهل تعامل با امریکا) یکی را انتخاب می‌کرد، شما :) بودید چه می‌کردید؟ امریکا هم همین کار را کرد، ولی بهتر بود راه عاقلانه‌تر را برمی‌گزید و بوتو را حذف نمی‌کرد که البته نباید از بوش و امریکا توقع کار عاقلانه داشت.
      4-     
تروریست در پوشش پلیس تا نزدیک بوتو رفته بود و نشان می‌دهد که مشرف دستش در دست امریکا و القاعده بوده است و نیروهای امنیتی در موفقیت تروریست نقش داشته‌اند.
      5-     
بوتو به امریکا قول داده بوده که پس از به قدرت رسیدن کنترل مرزهای پاکستان را به امریکا بسپارد و در عوض امریکا سلامت وی را تا برگزاری انتخابات تضمین کرده بود. اشتباه بزرگ بوتو همین جا بود! امریکا اصولاً علاقه‌ای به پذیرفتن مسئولیت مرزهای پاکستان ندارد، چون در آنجا القاعده را دارد و نمی‌خواهد که آن مرزها امن شوند و همچنین نمی‌خواهد ناامنی‌ها به حساب او باشد. بوتو به خاطر همین یک اشتباه و عدم درک صحیح از مطامع و راهبرد امریکا در منطقه، شایسته‌ی مات شدن در عرصه‌ی شطرنج سیاست و قدرت بود.
      6-     
نکته دیگری هم در باره‌ی القاعده هست که خودش یک بحث مفصل در حد یادداشتی مجزا می‌طلبد.

تکمیلی2: این نکات هم خواندنی هستند:
1- امریکا به شدت سعی دارد نقش خود در ترور بوتو را مخفی کند و مشرف را همه کاره ی این ترور معرفی نماید ، برای همین به هر راهی متوسل می شود. از طرفی سی.ان.ان مدعی است بوتو قبل از مرگ ایمیلی به امریکا ارسال و مسئول مرگ خود را مشرف اعلام کرده بود  [لینک] سی.ان.ان بدون اینکه متوجه باشد با افشای این ایمیل اثبات می کند که بوتو برای حمایت از خود با امریکا در ارتباط بوده و عاملی که باعث حضور بی محابای وی در اجتماعات گشته بود، تضمین امریکا بوده است. نکته دیگر اینکه القاعده دست داشتن خود را در ترور رد کرده است [لینک]. این در حالی است که قبلا القاعده ترور را با اطلاع رسانی غیر رسمی (شیوه متدوال) برعهده گرفته بود و تا کنون سابقه نداشته که سخنگوی القاعده به طور رسمی ادعای غیر رسمی ترور را رد کرده باشد! دیگر اینکه شیوه ی ترور نقش القاعده را اثبات می کند. نزدیک شدن به سوزه و عملیات انتحاری بدین شکل کاری است که بارها و بارها در ترورهای القاعده تکرار شده و مشابه ندارد. دلیل این کتمان این است که امریکا می داند بسیاری از فرهیختگان سیاسی دنیا از ارتباط القاعده و کاخ سفید یا مطلع اند و یا به آن مشکوک اند و کاخ سفید خواسته حتی احتمال دست داشتن خود در این تروز را رد کند.     2-   پیداست که شرایط پاکستان بسیار بحرانی است و امریکا توان پذیرفتن مسئولیت نابسامانی های این کشور را ندارد.    3-   ترور بی‌نظیر بوتو و پیامدهای سیاسی مرگ وی [لینک]

دو وبلاگ اخوی را برای مطالعه پیشنهاد می‏کنم:
+ نامحرمانه و + روایت های آسمانی


86/10/7::: 12:7 ص
نظر()
  
  

با سلامی از سویدای دل به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله الاعظم (علیه آلاف التحیة و الثناء).
خیلی ساده و بی‌تکلف پیشنهاد می‌کنم یک موج خاطره‌نویسی با موضوع مهدویت و انتظار در وبلاگ‌ها ایجاد شود. به این صورت که اگر در زندگی خود عنایات حضرت حجت (علیه السلام) را شاهد بوده‌اید و یا توسلی داشته‌اید که به نتیجه رسیده، آن را شرح دهید. همچنین اگر در این مورد شنیده‌های قابل ذکری دارید، می‌توانید بیان کنید.
این حرکت بنا به پیشنهاد یک نهاد ادبی می‌باشد و داستان نویسان مرتبط با این نهاد، یادداشت‌ها را مایه‌ی خلق آثار داستانی قرار می‌دهند. شاید نیاز به یادآوری نباشد که هیچ چیز جای واقعیت را نمی‌گیرد و اگر شاخ و برگ اضافی به خاطره داده شود، جوهر حقیقت و حقانیتش را از دست می‌دهد و در این صورت نه ارزشی دارد و نه تأثیری می‌گذارد. عزّت هم که در هر حال از طرف خداست. امیدواریم این حرکت مورد عنایت و توجه حضرت بقیة الله الاعظم (عج) قرار گیرد.
الهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و المستشهدین بین یدیه.

به قلم دوستان ارجمند:( تمام لینک ها در بخش روزانه ی وبلاگ آمده است )
وبلاگ شلمچه هم یکی یادداشت معرفی کرده‏اند(جدید): امام زمان و شفای اسیر دربند
جناب زد-ام از شروق هم وارد میدان شده‏اند(جدید): موج خاطره نویسی مهدوی
صبا خانم از «تا صبح انتظار» از نظر پنهان مانده بودند (جدید): مهمان آقا بودیم
یادداشت فصل آگاهی
(جدید)
: ما بی صاحب نیستیم
یک وبلاگ مهدوی: هفت شهر عشق
یک وبلاگ گروهی: روزهای عاشقی
منتظر نوشته‏های بعدی این وبلاگ هم هستیم:ما مانده ایم و بغض گلوگیر انتظار
اینجا هم پیش‏تاز بوده است:مجمع وبلاگ نویسان مهدوی
یک بسیجی هم فقط از یار می‏نویسد: یاس کبود
وبلاگ «مهرورزی در اسلام» نوشته است: نمی‏نالم که ترسم ناله‏ام راه نفس گیرد
امیر عباس هم پیش‏تر نوشته بوده است: تا به کی سرگردان تو باشم؟!
گام نخست را گام آخر برداشته است: ناچاریم امام زمان بیاید!


86/10/3::: 1:57 ص
نظر()
  
  

اشاره: این یادداشت به قلم امیر عباس است
و از وبلاگ
namahramane.persianblog.ir نقل شده است.

طبق یک عادت شبی 10 دقیقه فیلم می‏بینم و گاهی 10 روز طول می‏کشد تا یک فیلم را تمام کنم. اما دیشب زیاده روی کردم. 170 دقیقه‏ی ناقابل خرج تماشای شبانه‏ی یک فیلم سینمایی گردید. اصل فیلم حدود 145 دقیقه است، اما دقایقی هم صرف مکث روی جملات و فهم ترجمه گردید و یکی دو مورد هم با اجازه شما و بزرگ‏ترها از ریپلای استفاده کردم. فیلم پیانیست از رومن پولانسکی و با بازی درخشان آدرین برودی را دیدم. یک فیلم با موضوع جنگ دوم جهانی و ضد نازی با اغراق در جنایات ارتش نازی و دروغ پردازی در باب یهودی کشی و نسل کشی و تأیید غیر مستقیم دروغ بزرگ تاریخ (هالوکاست) و به طور خلاصه بفرمایید: تبلیغ صهیونیزم! اوایل به شدت عصبانی شدم و چند بار رفتم تا فیلم را در کشوی مخصوص خودسانسوری‏ها جای دهم. اما رفته رفته مسحور هنر کارگردان شدم. فیلم که جلو می‏رفت احساس نفرت از صهیونیزم و دروغ‏های تاریخی‏اش در وجودم قوت می‏گرفت و مطمئن بودم هر چه هم فیلم ساختار مستحکم و پرداخت زیبا داشته باشد، کمترین تردید و تزلزلی در ماهیت پلید صهیونیزم در اعتقادم راه نخواهد یافت و البته راه نیافت. اما روایت ماجراهای فیلم به قدری زیبا بود و این ستاره‏ی نامرد (آدرین برودی) آن چنان هنرنمایی می‏کرد و در کل، فیلم آن همه قوت داشت که نمی‏شد آن را ندید و هنر کارگردان و بازی بازیگران و تدوین زیبای فیلم را نادیده گرفت. (من تا حالا کجا بودم که این فیلم را ندیده بودم؟) تا اینجا یک حس نفرت از صهیونیزم داریم و یک حس احترام به عوامل فیلم به اضافه‏ی یک احساس لذت از تماشای فیلمی جذاب.
در اواخر فیلم که شخص عمده‏ی داستان (یک یهودی لهستانی به نام اشپیلمن) که آلمان‏ها خانواده‏اش را کشته‏اند، خسته و رنجور از چشم نازی‏ها مخفی شده، مورد ترحم یک افسر آلمانی قرار می‏گیرد و وقتی نازی‏ها به هنگام پیش‏آمدن روس‏ها، قصد عقب نشینی دارند، اشپیلمن به کاپیتان ویلم هوسن فیلد (افسر آلمانی) می‏گوید:«نمی‏دانم چطوری از شما تشکر کنم» و افسر نازی پاسخ می‏دهد:«از خدا تشکر کن نه از من، او ما را زنده نگه می‏دارد». به همه‏ی آن حس‏ها این صحنه‏ی احساسی و البته فوق العاده دراماتیک را اضافه کنید و معجون خداباوری را هم به آن بیفزایید و یادتان باشد که ساعت 4 بامداد است و در اطرافتان کسی نیست، آن وقت با خیال راحت گریه کنید.(1)
و بعد که یادتان آمد اسم خود را گذاشته‏اید نویسنده و چگونه تن به همه کاری می‏دهید و اولویت آخرتان نوشتن است و انگار نه انگار که «الاهم فالاهم!» ممکن است به خاطر این کم‏کاری از خودتان بدتان بیاید. و بعد، از قضا ممکن است چهار – پنج تا سوژه‏ی ناب در مخ مبارکتان جرقه بزند و یادداشت کنید که از دست‏تان فرار نکند و در دل به صهیونیزم فلان و فلان (حرف‏های بدبد) بگویید کور خوانده‏ای! فیلم را دیدم و دارم برایت!
حتی ممکن است از عوارض این فیلم و خستگی مفرطش این باشد که وقتی ساعتی به اذان صبح مانده، ابلیس قلقلکتان کند که برو بخواب و ان شاء الله برای نماز بیدار می‏شوی و تو که خیلی محکم تکان خورده‏ای و عزمت برای کارهای خداپسندانه جزم شده، به شیطان بگویی «خودتی!» و بعد به جای مستحبات و معنویات (محض ریا) بنشینی و این یادداشت را بنویسی و با خود عهد کنی که بعد از نماز صبح وبلاگ را به روز کنی! حالا اینکه با این دو ساعت خواب چگونه می‌خواهی از پس فعالیت‌های فردا و به خصوص حاضر شدن سر کلاس برآیی، الله اعلم! به قول حاج دایی مرحوم ما: «آدم  ِ دوپا چه کارهایی که نمی‏کند!»
(برای شادی روح حاج دایی ما هم لطفاً یک فاتحه قرائت بفرمایید؛ مخلصیم!)

پاورقی:
1.  در وبلاگ نامحرمانه یک آدم بی‏هویت به این فراز ایراد گرفته و نویسنده را ریاکار دانسته بود. از
امیر عباس که پرسیدم گفت:«وقتی اشپیلمن پرسید چطور از شما تشکر کنم گریه‏ام گرفت و بیشتر به خاطر اوج هنر این بازیکن و زیبایی در به تصویر کشیدن یک حس فطری بود و بعد که افسر آلمانی نام خدا را به زبان آورد قشنگ‏تر هم شد.» و وقتی از دلیل عدم پاسخ گویی به شخص بددل پرسیدم گفت:«ابتدا جواب دادم ولی بعد پاک کردم. نخواستم حس حسادتش شعله‏ورتر و بیماری‏اش مهلک‏تر شود.»


86/9/29::: 4:42 ص
نظر()
  
  

برادری که اهل قم است چنین می‏گوید:
سه‏شنبه شبی بود و در یک پایگاه بسیج برای تعدادی از بسیجیان باید صحبت می‏کردم. در آغاز کلام بعد از نام خدا – برای زینت – گفتم:«عرض سلامی داریم به پیشگاه مقدس حضرت صاحب الزمان». سخن‏رانی انجام شد و ساعتی را نیز با بسیجیان به گپ خودمانی گذراندیم و بعد تا به منزل برسم نزدیک نیمه‏شب بود. اواخر پاییز بود و هوا هم سرد. مهیای خواب که می‏شدم به یاد جمکران افتادم. یک مرتبه عزمم جدی شد که شب چهارشنبه است و خوب است به جمکران بروم. با سرعت تجدید وضو کردم، لباس پوشیدم و راهی مسجد شدم. آن زمان وسیله هم نداشتم و در آن هوای سرد با زحمت با سواری‏های شب‏کار خود را به حرم مطهر حضرت معصومه(س) رساندم، زیارتی کردم و سپس به مسجد مقدس جمکران رفتم. بعد از نماز وقتی باز‏می‏گشتم و لذت از آن فضای روحانی وجودم را تسخیر کرده بود و با یک حس خوب در هوای سرد حیاط مسجد قدم می‏زدم تا از آن خارج شوم، با خود گفتم مدت‏ها بود که به جمکران نیامده بودم و زیارت مسجد برایم موضوعیت نداشت، چه اتفاقی افتاده که بدون قصد قبلی این توفیق نصیبم شده است؟! کمی که فکر کردم به یاد سلامی افتادم که سرشب در جمع بسیجیان به پیشگاه مقدس حضرت عرضه کرده بودم، در حالی که حتی آن سلام واقعی نبود و بدون توجه به معنا ادا شد و فقط برای زینت سخن‏رانی بود، اما آقا جواب مرا داده و به مسجد دعوت کرده بودند. اشک از چشمانم سرازیر شد برگشتم سلامی از ژرفای دل خدمت حضرت عرضه کردم و در راه بازگشت در سواری مسافرکش برای چند نفری که اتفاقاً اهل دل بودند تعریف کردم و بعد متوجه شدم که هر کدام از آنها ماجرای زیبایی با حضرت حجت(علیه السلام) دارند. از آن زمان به بعد هر وقت مناسبتی باشد این خاطره را تعریف می‏کنم و به همه یادآور می‏شوم که سلام‏هایتان بی‏جواب نمی‏ماند، حتی سلام‏هایی که خالصانه نباشند.


86/9/27::: 7:51 ص
نظر()
  
  

با سلامی – همچنان - از سویدای دل به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله الاعظم (علیه آلاف التحیة و الثناء).
شاید عنوان «موج»  برای درخواست این جانب بدون دقت انتخاب شده است. من نه انتظار ایجاد یک موج واقعی دارم و نه فکر می‏کنم آن همه نویسنده‏ی متعهد داشته باشیم که نوشتن با یاد و نام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دغدغه‏ی اصلی‏شان باشد و اگر هم باشد آن همه خاکی و بی‏ریا نیستند که بیایند و به فراخوان یک وبلاگ نویس بی‏نام و نشان پاسخ مثبت دهند.
از طرفی خاطره نویسی با این موضوع اصلاً کار ساده‏ای نیست. یکی دو بزرگواری هم که اخیراً نوشته‏اند، یاداشت‏شان خاطره نبوده است! تنها خاطره‏ی لینک داده شده متعلق به امیر عباس است که قدیمی می‏باشد. 
البته باید دید که حضرت چقدر در زندگی ما جای دارند و ما چقدر به ایشان متوسل می‏شویم و با ایشان ارتباط داریم که حالا بخواهیم عنایاتشان را شرح دهیم؟! به قول مرحوم کافی ما خودمان نمی‏خواهیم و الا حضرت که نامهربان نیستند! گاهی با خود می‏گویم آقا این همه مظلوم هستند که کسی مثل خواهر شیعه‏‏ی اوست، یعنی چنین ادعایی دارد! حالا که این فکر را می‏کنم دلم می‏خواهد به سر و صورت خودم بکوبم بلکه کمی به خود بیایم.
تا همین جا بس است. یادداشت بعدی بنده خاطره‏ای است که از کسی نقل می‏کنم.
الهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و المستشهدین بین یدیه.

به قلم دیگر دوستان ارجمند:( تمام لینک ها در بخش روزانه ی وبلاگ آمده است )
یک وبلاگ گروهی: روزهای عاشقی
یک وبلاگ مهدوی: هفت شهر عشق
همچنان منتظر پاسخ شما به فراخوان اصلی (خاطرات مهدوی) هستم.


86/9/25::: 10:12 ص
نظر()
  
  

 با سلامی از سویدای دل به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله الاعظم (علیه آلاف التحیة و الثناء).
خیلی ساده و بی‏تکلف پیشنهاد می‏کنم یک موج خاطره نویسی با موضوع مهدویت و انتظار در وبلاگ‌ها ایجاد شود. به این صورت که اگر در زندگی خود عنایات حضرت حجت (علیه السلام) را شاهد بوده‌اید و یا توسلی داشته‌اید که به نتیجه رسیده، آن را شرح دهید. همچنین اگر در این مورد شنیده‌های قابل ذکری دارید، می‌توانید بیان کنید.
این حرکت بنا به پیشنهاد یک نهاد ادبی شکل گرفته است و داستان نویسان مرتبط با این نهاد، یادداشت‏ها را مایه‌ی خلق آثار داستانی قرار می‌دهند. شاید نیاز به یادآوری نباشد که هیچ چیز جای واقعیت را نمی گیرد و اگر شاخ و برگ اضافی به خاطره داده شود، جوهر حقیقت و حقانیتش را از دست می‌دهد و در این صورت نه ارزشی دارد و نه تأثیری می‌گذارد. عزّت هم که در هر حال از طرف خداست. امیدواریم این حرکت مورد عنایت و توجه حضرت بقیة الله الاعظم (عج) قرار گیرد.

برای شروع از همه‌ی نویسندگان این چند وبلاگ دعوت می‌کنم که چراغ اول را روشن کنند: [تا صبح انتظار] [گام آخر] [محمد علی مقامی]
همچنین از تمام عزیزانی که این یادداشت را مطالعه می‏فرمایند دعوت می‏شود که با این حرکت همراه شوند. لطفاً پس از نوشتن اطلاع دهید تا لینک یادداشت شما در اینجا درج شود و این موضوع را به کسانی که از آنها دعوت می‌کنید نیز یادآوری نمایید.

به قلم دوستان ارجمند:( تمام لینک‏ها در بخش روزانه‏ی وبلاگ آمده است )
گام نخست را
گام آخر برداشته است: ناچاریم امام زمان بیاید!
امیر عباس هم پیش‏تر نوشته بوده است: تا به کی سرگردان تو باشم؟!
وبلاگ «مهرورزی در اسلام» نوشته است: نمی‏نالم که ترسم ناله‏ام راه نفس گیرد
یک بسیجی هم فقط از یار می‏نویسد:
یاس کبود
اینجا هم پیش‏تاز بوده است:مجمع وبلاگ نویسان مهدوی
منتظر نوشته‏های بعدی این وبلاگ هم هستیم:ما مانده ایم و بغض گلوگیر انتظار


86/9/21::: 4:50 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ آنها که جدیدند نمی شناسند. قدیمی ترها سکوت معنا داری دارند. بله درسته اومدم بگم کم کم داره صداتون درمیاد. همون حرفها را که امیر عباس 1 سال پیش میزد و کتکش می زدید خودتون شروع کردید دارید میگید. بله دیگه. آقای دکتر چیزی نمونده شورشو در بیاره. هنوز هم میگید حساب دکتر احمدی نژاد از مشایی جداست؟


+ سلام لطفا برای سلامتی دکتر احمدی نژاد یک حمد و سه تا قل هو الله قرائت کنید! (این یه جور اعلام برگشت موقت بود).
+ کی روش مربی تیم ملی فوتبال: شیطان همیشه پشت در است !


+ مدتها بود اینطوری تند تایپ نکرده بودم. مچ دستم درد گرفت.


+ یک مطلب وبلاگی از استاد جعفری مقدم رو بطور کامل تو این فید میذارم. از اینجا به بعد همه فید از مطلب وبلاگی آقای جععفری هست: /// شعار مرگ بر مشایی در راه است.///
+ من که از نزدیک با استاد جعفری در ارتباطم میدونم که ایشون از همون دولت نهم از افراد مسئله دار میگفتند و حتی خصوصی نقاط ضعف احمدی نژاد رو هم میگفتن. الان دیگه باید کمی هم انتقادات به دکترو گفت. تا کی انحرافی. اون قدیمی شده. ببینید استاد 11 ماه پیش در مورد مشایی چی گفتند:


+ هو الطیف. هر کس از ولایت عقب بماند یا جلو بزند بازنده است.


+ سلام آخر. تقدیم به همه دوستان. با یاد برادر.


+ به نظر شما بهترین اسم برای دختر و بهترین اسم برای پسر چیه؟


+ فرج الله سلحشور، کارگردان مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر(س)، برترین کارگردان تلویزیون از دید مخاطبین.